هر روز ساعتی پس از طلوع خورشید، مهاجرت اهالی گرجی سفلی به مشهد آغاز میشود. آن دسته هم که مقصد دورتری در شهر دارند زودتر از خانه خارج میشوند تا پیش از گره خوردن ترافیک همیشگی به بولوار رسالت، بهموقع در محل کار خود حاضر شوند. گرجی سفلی اگرچه در تقسیمبندی کشوری یک روستا از توابع تبادکان است، در واقعیت به یک شهرک بزرگ شباهت دارد که در آن هزاران کارگر، کارمند، مسئول، ورزشکار، هنرمند و ... مشهدی شب را در آن صبح میکنند.
این مهاجرت ادامه دارد و تا حدود ساعت 7 تا 8 صبح، دیگر تقریبا نیمی از جمعیت سیهزارنفری روستای گرجی سفلی وارد محدوده شهری مشهد میشوند. بین مشهد و گرجی سفلی که درست در آن طرف جاده سیمان است فاصلهای کوتاه وجود دارد، فاصلهای که بیشتر در تقسیمبندیهای کشوری و اداری مشهد و گرجی سفلی را از یکدیگر جدا کرده است.
در طول دو دهه اخیر به دلایل مختلف بهویژه مسافت کوتاه روستا تا مرکز شهر، قیمت مناسب مسکن و ... گرجی سفلی انتخاب اصلی برای سکونت هزاران نفر از اهالی محلات مختلف شهر مشهد همچنین ساکنان روستاها و شهرهای مختلف و حتی کشورهای همسایه است همچون افغانستان و عراق.
این موضوع زمینهساز رشد چشمگیر جمعیت این روستا شده است تا آنجا که لقب بزرگترین روستای کشور را گرفته است. این در حالی است که گرجی سفلی هیچ شباهتی به یک روستا ندارد. دریغ از یک باغ کوچک و مزرعه سبزی که بتوان در آن خستگی گرفت. نه خبری از خانههای بزرگ روستایی است نه مزارع کشاوری و مجموعه دامداری و ... .
جولان خانههای قد و نیمقد به بافت این محدوده هم رحم نکرده است. جای باغ و دشت و کشت و زرع، فضای صدوپنجاههکتاری روستا را خانهها گرفتهاند، آن هم بدون رعایت هیچگونه اصول و قاعده ساختمانسازی. بیش از 6 هزار واحد مسکونی ساخته شده است، کوچک و نقلی با مساحتهای چهلمتری.
برای رسیدن به این روستا باید ترافیک جاده سیمان را پشت سر گذاشت و پس از تغییر مسیر در یک دوربرگردان وارد یکی از دو معبر اصلی این روستا به نامهای شهید غلامی و امام خمینی(ره) شد یا همان رسالت 130 و 136. معابر این روستا فرسوده و قدیمی هستند و خیلی از آنها بنبست.
بیشتر امکانات در همین دو معبر قرار گرفتهاند: نمای میل کوره از همان دور به چشم می آید و مربوط به قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و حدود دهه ۴۰ است. گفته میشود مالک کوره ها مرحوم حاج غلامحسین رستگار مقدم است دو کوره در نزدیکی این میل بوده که در دهه ۷۰ به دلیل ترک ونشست زمین تخریب شدهاند. در حال حاضر دو میل کوره باقی مانده است که یکی بعد از رسالت ۱۳۳ در حاشیه خیابان است و دیگری در گرجی اولیا.
جولان خانههای قد و نیمقد به بافت این محدوده هم رحم نکرده است؛ بیش از 6 هزار واحد مسکونی ساخته شده است، کوچک و نقلی با مساحتهای چهلمتری
گرجی سفلی چند ویژگی دارد: بزرگترین روستای کشور است و بیشتر جمعیت آن را جوانان شامل میشوند. مائده حمیدیان را خیلیها میشناسند. بیستونهساله است. در سالهای 97 و 99 نخبه برتر فرهنگی استان معرفی شده و وقتش را وقف اهالی کرده است. از هیچ تلاشی برای آموزش، تربیت و خدمت به آنها دریغ ندارد به طوری که حتی برای پیگیری یک مطالبه ساده به پایتخت هم میرود.
او کارنامه پرباری دارد که موارد آن قابل شمارش نیست. مدیریت یک کانون فرهنگی و یک مهدکودک را برعهده دارد و در کنارش کارهای متعدد دیگری انجام میدهد. هیچ وقت هم خسته نیست.
این را با قوت و انرژی میگوید: بیشتر جمعیت گرجی سفلی را جوانان تشکیل میدهند که بهترین نیروی کار هستند. این جمعیت جوان ظرفیت مناسبی برای ورود و سرمایهگذاری بخش خصوصی به اینجا فراهم کرده است. خوشبختانه جوانان اینجا منتظر نمیمانند و فعالیتهای اقتصادی خوبی را آغاز کردهاند. خود من و گروهی از اهالی روستا کارگاه بستهبندی میوه خشک، ادویهجات، دمنوش و ... راه انداختهایم.
مائده خانم خودش را برای انجام هر کاری آماده کرده است. به عنوان یک جوان مطالبهگر، سراغ مدیران دستگاههای مختلف رفته است و هنوز هم لازم باشد میرود تا مشکلاتشان به نتیجه برسد.
برای گفتن از مشکلات، با این عبارت شروع میکند و میگوید: اینجا حتی یک بانک نیست.
او برای حل این مشکل پاشنه کفشهایش را بالا کشیده و تا پایتخت رفته است. میگوید: خیلی تلاش کردم و نتیجهاش راهاندازی یک باجه پست در سیسآباد شد که مدیریتش را خودم عهدهدار هستم.
اهالی روستای گرجی سفلی حق میزبانی را برای ساکنان جدید خوب ادا کردهاند و این موضوع باعث رشد چشمگیر جمعیت بهویژه درفاصله سالهای 86 تا 95 شد و جمعیت روستا یکباره از 16 هزار نفر به حدود 25 هزار نفر رسید.
با وجود حجم گسترده مهاجرتها و تفاوتهای چشمگیر فرهنگی، گویش و حتی مذهب اما اتحاد خاص و رابطه دوستانهای بین ساکنان است. حتی آمار اختلاف و نزاع آن هم چندان نیست که به چشم کسی بیاید اما افتخارات پرتعداد است: بیست شهید دفاع مقدس، مدافع حرم و امنیت، پرچم افتخار این روستا را بالا برده است.
به اینها اضافه کنید دهها مدال قهرمانی کشوری پنجاه ورزشکار در رشتههای مختلف، یک مدال قهرمانی بینالمللی کشتی باچوخه، تشکیل هفده تیم فوتسال و سیزده تیم فوتبال. همچنین انتظار برای آینده درخشان 3 هزار و 700 دانشآموز این روستا که در میان آنها از اتباع افغانستان و عراق و اهالی شهرها و روستاهای دیگر کشور همچون کلات، بجنورد، تربت حیدریه، تربت جام، سبزوار، زاهدان، زابل، آبادان، خرمشهر و ... دیده میشوند.
به تعداد آدمهای روستا قصه برای گفتن و شنیدن هست و قصه زندگی هادیآقای رحیمی که آبدارچی یک شرکت بوده است و حالا یک کارآفرین تمامعیار است شنیدن دارد. اصالتا بجنوردی است. اوایل از بودن بین اهالی روستا خیلی احساس غربت میکرد اما حالا بدون آنها روزش شب نمیشود. میگوید: چهارده سال پیش وقتی همراه خانوادهام در اینجا ساکن شدیم احساس غربت میکردم اما خونگرمی اهالی آدم را پاگیر میکند و خیلی زود این حس برطرف شد.
هادیآقا ادامه میدهد: با کار در یک شرکت شروع کردم. آبدارچی بودم. البته از سر اجبار بود و علاقهای به آن نداشتم. دوست داشتم برای خودم کار کنم و حتی کارآفرین باشم. زمان بهسرعت میگذشت. نوزده ماه از بودن من در شرکت گذشته بود تا اینکه یک روز همسرم یک شلوار دوخت. کیفیت خیلی خوبی داشت. به فکرم رسید شلوار را به بازارهای هفده شهریور ببرم و بفروشم. همین کار را هم کردم.
صاحب مغازهای که شلوار را خرید از کار خوشش آمد و گفت باز هم خریدار است. خوشحال شدم و به همسرم گفتم. دو شلوار دیگر دوخت آنها را هم فروختم. کار رونق خوبی داشت و خیلیها طالب شلوار بودند تا اینکه از شش سال پیش کار شرکت را رها کردم و به طور جدی تولید پوشاک را ادامه دادم.
یک فروشگاه برای عرضه مستقیم جزئی و کلی محصولات اجاره کردم و به این ترتیب برای بیست نفر کارآفرینی کردم
در ابتدای کار، همسرم در منزل شلوار اسلش، تریکو و ... میدوخت و من در بازارهای سطح شهر، روزبازارها و میدان هفده شهریور میفروختم. به لطف خدا کارمان خیلی زود رشد پیدا کرد. یک وام گرفتم و چند دستگاه چرخ خیاطی خریداری کردم. بعد از آن یک فروشگاه برای عرضه مستقیم جزئی و کلی محصولات اجاره کردم و به این ترتیب برای بیست نفر کارآفرینی کردم. البته مشغول گسترش کار هستیم و بهزودی چند نفر دیگر به ما اضافه خواهند شد.
تا اواخر دهه 60 هنوز گرجی سفلی رنگ و بوی روستا را داشت اما به مرور، مزارع کشاورزی و باغهای میوه جای خود را به خانههای مسکونی و کوچههای تودرتو دادند. علی ایزانلو از قدیمیهای روستاست که تعریف میکند: ما از سال 1365 در این روستا سکونت داشتیم. یادم هست اینجا پر بود از باغهای میوه و گندمزار. نوجوانان و جوانان روستا تفریحشان این بود در مزارع گشتوگذار کنند و برای رفع خستگی در رودخانه کشف آبتنی میکردند.
به مرور زمان، فاضلاب وارد رودخانه شد. ماهیها و موجودات رودخانه مردند. هر روز و هر ماه و هر سال، آب کشف رود بدتر شد تا آنجا که دیگر کشاورزان برای آبیاری محصولاتشان نمیتوانستند از آب رودخانه استفاده کنند و زمینهای خود را قطعهقطعه کردند و فروختند. از اوایل دهه 70 انگار ورق برگشت. به جای همه مزارع کشاورزی، خانه و معابر ساخته شد.
جای آن آبوهوای تازه و باغهای سرسبز را خانهها گرفتند. حالا تنها ویژگی گرجی سفلی مردم نجیب و میهماننوازش است. اینجا مردم بسیار خوبی دارد، مردمی که حتی از داشتن یک بوستان، سالن ورزشی، درمانگاه، کلانتری، کتابخانه، بانک، مدرسه به تعداد کافی، آب آشامیدنی سالم و ... محروم هستند.
مرکز کارآفرینی و توانمندسازی حضرت زهرا(س) نام نهادی است که خیلیها در روستا به نیکی از آن یاد میکنند، از کارآفرینان گرفته تا نیازمندان. علیآقا دوست دارد در ادامه صحبتهایش این مجموعه را معرفی کند. میگوید: مرکز نیکوکاری حضرت زهرا(س) از چهار سال پیش به طور غیررسمی فعالیتش را شروع کرد.
در گام اول، وقتمان را اختصاص دادیم به شناسایی نیازمندان و برقراری ارتباط با برخی از نهادها همچون کمیته امداد، سازمان بهزیستی و ... . بعد هم با استفاده از ظرفیتهای موجود در روستا کوشیدیم مشکلات نیازمندان را حل کنیم. ما خانوادههای زیادی داشتیم که شرایط دریافت وام نداشتند اما با تعاملی که با چند نهاد همچون بنیاد علوی داشتیم، مشکل گرفتن وام آنها را برطرف شد.
همچنین مددجویانی را که توانایی انجام کار داشتند به کارآفرینان معرفی کردیم و ... البته غیر از این موضوع، دامنه فعالیتها در این مجموعه گسترده است، از جفت و جور کردن هزینه درمان و تحصیل گرفته تا برنامههای دیگر.
گرجی سفلی یک شورای اسلامی دهیاری با پنج عضو دارد که دکتر مهدی جهانمیهن ریاست آن را برعهده دارد. جهانمیهن میگوید: متأسفانه درباره تاریخچه گرجی سفلی با وجود تحقیقاتی که انجام دادیم هیچ اطلاعات خاصی پیدا نکردیم و حتی دلیل نام گذاری آن را به طور دقیق نمیدانیم. البته برخی از اهالی بر این باورند که در گذشته اینجا مسیر زائران گرجستانیای بوده است که به مشهد میآمده و در کنار کشفرود ساکن شدهاند اما هیچ سندی برای این ادعا نداریم.
در هر صورت، امروز طبق آمار رسمی، بیش از 21 هزار نفر در اینجا سکونت دارند اما آمار جمعیتی که ما تخمین میزنیم بیش از 30 هزار نفر است، جمعیتی که تشکیلشده از اقوام مختلف همچون ترک، عرب، کرد، فارس، بلوچ و افغانستانی و ... بافرهنگهای مختلف.
رئیس شورای اسلامی دهیاری گرجی سفلی ادامه میدهد: نکته جالب دیگر گرجی سفلی این است که اینجا تنها روستای ایران است که دو شهرک به نامهای سینا و شهریار دارد. در شهریار عربزبانها اقامت دارند و میدانیم ساکنان قدیمیاش بیشتر به کشاورزی و قالیبافی مشغول بودهاند. البته هنوز در خیابان شهید غلامی برخی از خانوادهها همچنان به قالیبافی مشغول هستند.
دکتر جهانمیهن ادامه میدهد: یکی از مهمترین مشکلات ما رودخانه کشفرود است، رودخانهای اساطیری که بدون شک یکی از عوامل شکلگیری و امرار معاش ساکنان این روستا بوده اما از زمانی که فاضلاب وارد آن شده، بلای جان و دشمن سلامتی مردم شده است.
با اینکه این رودخانه در اراضی گرجی سفلی نیست، برای سلامت مردم، با صرف اعتباری درخور توجه در پنج مرحله آن را پاکسازی و دهها کامیون نخاله، زباله و لجن از بستر آن خارج کردیم. البته باز هم بیکار ننشستیم و برای جلوگیری از تخلیه دوباره نخاله ساختمانی و زباله، با کمک شهرداری منطقه3 بستر رودخانه را با دویست نیوجرسی مسدود کردیم.
این مسئول در پاسخ به برنامه شورای اسلامی گرجی برای رفع کمبودهای روستا میگوید: یکی از مهمترین مشکلات روستا نداشتن زمین خالی است. شاید برای خیلیها گفتن این موضوع عجیب باشد اما حدود 80 درصد اراضی آن ساخته شده است و مابقی هم در تملک مردم است. به همین علت، برای ایجاد زیربناهای لازم کلی مشکل داریم.
کی از مهمترین مشکلات ما رودخانه کشفرود است، رودخانهای اساطیری که بدون شک یکی از عوامل شکلگیری و امرار معاش ساکنان این روستا بوده
در واقع، دهیاری هیچ فضایی ندارد. تنها راه پیش روی ما این است که طرح توسعه را پیگیری کنیم. یعنی 20 هکتار از اراضی حاشیه روستا به مساحت صدوپنجاههکتاری به ما الحاق شود که طبق قانون، از این میزان حدود 4.5 هکتار سهم خدمات دهیاری میشود. با الحاق این اراضی، میتوانیم تمام یا بخشی از کمبودهایی را که داریم مانند فضای سبز، سالن ورزشی، مدرسه، مرکز درمانی، آتشنشانی، کلانتری و کتابخانه احداث کنیم.
اعضای شورا با همه توان پیگیر این امر هستند و موضوع را از طریق دولت پیگیری میکنند. علاوه بر این، با تصویب طرحی به نام «رهباغ» تلاش میکنیم در برخی از معابری که کمتر مورد استفاده قرار میگیرند و شکل پارکینگ گرفتهاند فضای سبز ایجاد کنیم.
درباره تاریخچه روستای گرجی سفلی و دلیل نامگذاری آن هرچه از اهالی روستا پرسوجو میکنیم به نتیجهای نمیرسیم. در موتورهای جستوجوگر هم هیچ نوشته و اطلاعاتی درباره تاریخچه یکی از بزرگترین روستاهای کشور نیست. به همین منظور سراغ رضا سلیمان نوری، خراسانپژوه، میرویم. سلیمان نوری میگوید: درباره تاریخچه و شکلگیری روستا گرجی سفلی دو روایت وجود دارد.
نخستین گمان که به واقعیت نزدیکتر است این است که دو روستای گرجی سفلی که نام دیگرش گرجی پایین بوده و گرجی علیا در واقع یک روستا بودهاند، روستایی که در آن گروهی از مهاجران گرجستانی سکونت داشتهاند.
او ادامه میدهد: مهاجرت گرجستانیها به ایران در دو بازه زمانی انجام شده است: نخست دوران صفویه که جمع بزرگی از آنها به ایران کوچ داده میشوند و در دو شهر فریدونشهر و بویین میاندشت سکونت پیدا میکنند. گروهی هم از این افراد درست در زمان شاهعباس ساکن گرجی میشوند.
روایت دیگری هم داریم که در کتاب نادرشاه به نوشته لارنس لاکهارت آورده شده است و 6 هزار خانواده از گرجستان توسط نادرشاه به خراسان کوچ داده میشوند و در چهار روستای گرجی سفلی و گرجی علیا در منطقه تبادکان، اسماعیلآباد گرجی در توابع دهستان میان تربتجام و حسنآباد گرجی در دهستان میان ولایت مشهد ساکن میشوند. احتمال دیگری هم میتواند درباره نام این روستا صحت داشته باشد وآن مربوط به کشت گوجهفرنگی در این محدوده است.
گوجهفرنگی که محصولی وارداتی است در اواخر دوران قاجار وارد ایران میشود و اولین بار در منطقه خراسان کشت میشود. با توجه به اینکه در گویش قدیم مشهدیها به گوجه «گرجه» گفته میشد، این احتمال هست که نام گرجی به واسطه کشت گوجهفرنگی در این منطقه باشد؛ هرچند احتمال سکونت گرجستانیها به واقعیت نزدیکتر است.
6 هزار خانواده از گرجستان توسط نادرشاه به خراسان کوچ داده میشوند و در چهار روستا از جمله گرجی سفلی ساکن میشوند
سلیمان نوری توضیحاتش را اینطور تکمیل میکند: تا دهه 40 یک گرجی واحد داشتیم تا اینکه یک اختلاف میان بزرگان گرجی سفلی و گرجی علیا رخ میدهد و بعد از آن اهالی این دو روستا از هم جدا میشوند. بعد از آن، اهالی گرجی سفلی ارتباط نزدیکی با اهالی روستای همتآباد برقرار میکنند و به نوعی این دو با هم متحد میشوند. حتی فضای فرهنگی و مذهبی آنها مشترک میشود به طوری که مسجد آنها هم یکی میشود. در هر صورت، اکنون در مرحله سوم توسعه، این روستا دستکم شش برابر هسته اولیه خود است.